به گزارش فرهنگ امروز به نقل از سایت انسانشناسی و فرهنگ؛ سیلوی شاله-کورتین در مقاله ای در این خصوص نوشت:
اعمال جنایی، جایگاه ویژه و برجسته ای در عرصه رسانه ای اشغال می کنند. تنوعی که در گزارش حوادث وجود دارد از موفقیتی برخوردار است که به ندرت مورد تردید واقع شده است، این موفقیت به تاکید بر جذابیت و حتی هیپنوتیزیمی که جنایت و جنایتکار در افکار عمومی ایجاد می کند وابسته است. رسانه ها نگاه خود بر روی اخبار قضایی متمرکز می کنند و از این طریق با نمایش و انتشار پرونده های جنایی به عنوان بخشی از گزارشات گنگ و مبهمی تحلیل می شوند که جامعه را با وجود پدیده جنایی محافظت می کنند.
حتی قبل از اختراع روزنامه، قاتلان مانند موجوداتی در مرز وحشیگری معرفی می شدند و در مقابل آنان، قدرت سیاسی خواسته است ضامن اخلاق و امنیت باشد.
اعمال جنایی، جایگاه ویژه و برجسته ای در عرصه رسانه ای اشغال می کنند. تنوعی که در گزارش حوادث وجود دارد از موفقیتی برخوردار است که به ندرت مورد تردید واقع شده است، این موفقیت به تاکید بر جذابیت و حتی هیپنوتیزیمی که جنایت و جنایتکار در افکار عمومی ایجاد می کند وابسته است. رسانه ها نگاه خود بر روی اخبار قضایی متمرکز می کنند و از این طریق با نمایش و انتشار پرونده های جنایی به عنوان بخشی از گزارشات گنگ و مبهمی تحلیل می شوند که جامعه را با وجود پدیده جنایی محافظت می کنند. این نمایش ها، با تنوع و اشکال شان؛ مانند یک نوع «اتو پورتره» از یک جامعه در یک لحظه مشخص به نظر می رسند، و همین توصیفات است که می توانند ما را در اصلاح فرهنگی انحرافات راهنمایی کنند، و از سوی دیگر منبعی غنی را برای تحلیل بازنمایی ها تشکیل می دهند.
اگر رسانه ای کردن جرم و جنایت واقعا در قرن بیستم به اوج خود می رسد، این وضعیت ویژه این دوره نیست. رسانه ای کردن جرم با وجود دست کاری ها و اشکال مختلف، به مثابه ابزار موثری برای ساخت «سیمای جنایتکاران» به نظر می آید و در شکل دهی به بازنمایی های جمعی کمک می کند. از ابتدای دوره کارولانژِین(مربوط به سلسله "شارلمانیی" در نیمه اول قرن 16 میلادی - مترجم) در زمانی که هنوز کانال های انتشار اخبار به سنت های شفاهی محدود بودند، مسئولان قضایی، در کوشش برای محترم شمردن نظم، انتشار گزارشات «جنایات وحشتناک ارتکابی بوسیله سارقان» را در دستور کار قرار داده بودند. گفتگوها بر سر انسان ناپاک، خشن و خون ریز که قادر است برای جامعه فاجعه بیافریند همهمه ای به پا می کند. این نظریه که این افراد خطرناک «خون کثیف» دارند و می توانند با وجودشان و با نمونه های زشتی که ارائه کرده اند جامعه را آلوده کنند، نظریه رها شده ای نیست. بنابراین اصحاب رسانه این را به همگان نشان می دهند و با این گزارش های اضطراب آفرین که به صورت گسترده ای در این دوره منتشر می شوند، واقعیت جنایی اندک چیزی برای دیدن دارد. آنها احتمالا ایجاد ترس در ذهنیت عمومی و عادی سازی مجازات را با عمومیت بخشی به حساسیت ها پیرامون چهره های جنایی شاخص به عنوان هدف دنبال می کنند. به آن ترتیبی که "کلود گوارد"(Claude Gauvard) تاریخدان نشان می دهد، ترس از دیگری و تصور ناامنی، از آغاز قرون وسطی به عنوان موضوعی بسیار دغده انگیز بوده که از آه و ناله های حفظ شده بوسیله قدرت ها تغذیه شده است، این ترس یکی از ابزار ساختن دولت است. این موضوع به عنوان اولین نکته می خواهد نشان دهد که دولت در هر شکلی که باشد، رسانه ای کردن جنایات نه تنها به گونه ای تنگاتنگ به جامعه ای وابسته است که دولت را می سازد و شکل می دهد، بلکه همچنین وسیله ای برای دولت و برای خدمت به اهدافش را تشکیل می دهد.
اهلی سازی رفتارهاروزنامه
به این ترتیب مشاهده می شود که در تاریخ تا چه اندازه رسانه ای سازی، حتی هنگامی که رسانه ها می کوشند تا واقعیت را با «امرعینی» ترجمه کنند، در خدمت راهبردهای سیاسی هستند، این راهبردها می کوشند تا گروه اجتماعی را پیرامون ارزش های نظم، حفاظت و امنیت متحد سازند، و در اهلی سازی رفتارها و و عادی سازی منش ها شرکت می جویند. انتشار اولیه حوادث مبین این موضع است. تولد یک نشریه دوره ای واقعی در ابتدای قرن هفدهم، فضایی را برای ادبیاتی غنی پیرامون تمامی وقایع مظنون به آسیب رسانی به حساسیت مردمی باز کرد. جنایات وحشتناک، داستان های تراژیک و وحشی گری ها همزیست اند و در ادبیاتی بدون تمایز تشریح می شوند که تابلویی از تمامی «بدبختی ها» برپا می کند و می کوشد تا افکار عمومی را مضطرب کند.
شرح مفصل و فزاینده، به نوبه خود به منزله مشارکت در نمابش جنایت و بی شرمی است. اخبار جنایی بر اساس نظمی و با اندکی تفاوت شرح جزئیات جنایت را، با توصیفات جذابی در معرض دید قرار می دهند و می کوشند تا طبیعت انزجار آفرین و وحشتناک جنایات را شدیدتر کنند. و به این ترتیب درسی اخلاقی می دهند که عبارت است از تشدید نگرانی ها و برانگیختن خشم و نفرت. وحشت آفرینی و افشای مجرمیت در قلب این گزارش های متنوع و غیر منتظره هستند. مجرم سازی و ترس آفرینی به مثابه دست آویزهایی برای متقاعد کردن و انصراف از گناهان و جنایت مورد استفاده قرار می گیرند: این به معنی «خودآگاهی از طریق تجربه دیگری» است. همچنین در معرض دید قرار دادن مجرم، ارزش افشای چهره کسانی را دارد که هرکس باید یاد بگیرد خود را در مقابل آنان قرار دهد. از سوی دیگر به عنوان ضد ارزش، این افشاگری ها با توسعه اتحاد پیرامون این چهرهای حذفی، در استحکام نظم اجتماعی مشارکت می کنند.
این داو آموزشی و سیاسی در طول قرن ها بسط پیدا کرده است. تحت فشار انقلاب های اقتصادی و سیاسی، نیاز به کنترل انسان ها، تمیز دادن آنها، و توصیف فضای اجتماعی ضروری تر شده است. این نیاز به طور مشخص از ابتدای قرن نوزدهم و از هنگامی که موضوع به شکلی روشن تر عبارت بود از اهلی سازی رفتارها از طریق کیفری سازی اعمال، گسترش یافته است. روزنامه ها در مقیاسی وسیع، با یادآوری منظم این که «جزئیات وحشتناک جنایت» نمی توانند با توجه به قصاوت موجود در آن، «از شناخت عمومی دور نگه داشته شوند»، این بلند پروازی را منعکس می کنند. مهندسی افکار و یکسان سازی نگاه ها، بعضی از داوهای این نشر گسترده و پرحرفی در مورد اعمال جنایی هستند. «بفرما، ببین آیا تو می توانی بدون ترس این کار را انجام بدهی: این مردی است که مادرش را کشته است(...) ببین ، پلیدی چگونه او را کم کم و به آرامی بلعیده است[1]».
از قرن نوزدهم و در تمامی طول قرن بیستم جوهر و خون به این نیاز همیشگی و روز افزون برای تمایز، تعیین هویت و جدا سازی جنایتکاران خطرناک پاسخ می دهند. از این به بعد جنایت به شکلی استثنایی و ویژه به مثابه مظنونی تصور می شود که بدنبال ریشه دوانیدن در انسان عادی است. حال که هر فردی یک جانی بالقوه است، پس اکنون موضوع می تواند شناسایی «جانی بد» باشد کسی که می تواند در نهایت غافلگیری به هر کسی حمله کند، و برای شناسایی او نشانه های تفاوت غیر قابل انکارش یک به یک شمرده شود. خوانندگان در کشف آن چیزی که در پشت هر مجرم پنهان است، در شناسایی پلیدی و کشف وسعت صدمات موجود بر بدنش سهیم می شوند. عکاسی به مثابه حامی این روند وارد عرصه می شود، چهره های مشخص و شفاف جانیان در یک همسانی نا امید کننده در مطبوعات نشان داده می شوند، چهره های زمخت، رنگ پریده ، نگاه های فریبنده و غیر مستقیم، پیشانی کوتاه... سوظن به شیطئتی اخلاقی که در بدن جانی پنهان است، در توصیفات روزنامه نگارانه مطرح می شود: «چهره رنگ پریده، لب های باریک، صدای گنگ، نگاه متحرک و گریزان متهم ...». نوشتار مانند یک دستگاه مکانیکی به خوبی روغن کاری شده، می کوشد تا هر حالتی و هر رفتار مشکوک به خیانت با اهداف پلید را توصیف کند، یا طبیعت واقعی متهم را با توصیفاتی مانند: «شیطان صفتان خطرناک»، «با غرائز منقرض شده»،«بی تفاوت به رنج قربانیان» بر ملا سازد.
تمامی این نشانه ها نه فقط بدنبال افشای این واقعیت های زشت اند، بلکه رابطه بین انسانی که به این ترتیب توصیف می شود با زشتی اعمالش را قابل محاسبه و منطبق می سازند. به همین موازات و تقریبا در این هنگام ضرورت تمرکز توجهات بر فرد بالقوه خطرناک که در برخی از طبقات مردم عینیت یافته ضروری می شود. به همین دلیل هنگامی که خشونت جرائم غیر قابل تحمل می شود (قتل کودک، تجاوز، سواستفاده جنسی از کودکان)، پدیده رسانه ای تشدید می شود، و همزمان ضرورت حفاظت و پیشگیری از خطرها با جدیت مطرح می شود.
خوانش یک طرفه رسانه ها
بررسی رسانه ای برخی از پرونده های جنایی ویژه، مانند پرونده های "گره گوری، دوترو، فورنیه یا بودن"(Grégory, Dutroux, Fourniret Bodein,)، عملا برخی از مکانیسم هایی را که قبلا نشان دادیم شدت می بخشد، اما همچنین نقش آنها در ساخت بازنمایی های جمعی و مشارکت شان در باز تولید نظم را برجسته می نماید. به این ترتیب حالت بهت، تحقیر و حتی ترس که به شکل گسترده ای از قتل و یا تجاوز به یک کودک برانگیخته می شود، توسط رسانه ها ساخته و پرداخته شده و می کوشد تا برای شهروندان فاصله اجباری را که در تحلیل این اعمال تلخ وجود دارد بردارد. در واقع با تمرکز بر برخی اعمال جنایتکاران، با در معرض دید قرار دادن برخی از انواع جنایتکاران مانند مجرمین مکرر، رسانه ها فقط خوانشی یک طرفه حتی انحرافی از واقعیت جنایی را به دست می دهند. جنایات مجرمین مکرر که پوشش رسانه ای وسیعی پیدا می کنند، هر چند استثنایی و به لحاظ آماری نادر هستند، به جهت دهی خشم افکار عمومی منتهی شده و به داو راهبردهای سیاسی به سود معیارهای امنیتی تر و انسدادی تبدیل می شوند: «وظیفه ما، محافظت جامعه از افراد بیرحم و رذل است. من می گویم بیرحم و رذل برای این که فکر می کنم لحظه ای فرا می رسد که در آن لحظه باید کلمات متناسب با موقعیت را بکار برد و نباید واقعیت را پوشانید(...) ریسک صفر وجود ندارد، اما همه چیز با سرنوشت توضیح داده می شود، این خود را ناتوان و محکوم دیدن است[2].»
به این ترتیب احتمالا یاد آوری این موضوع بی فایده نخواهد بود که هر رسانه ای سازی نتیجه یک انتخاب و یک پیش انتخاب و نوعی ساخت واقعیت است در خدمت راهبردی که نمی تواند تنها به تمایل به اطلاع رسانی تقلیل یابد. رسانه ها می کوشند تا با یک بازی غافلگیرانه و خطاب قرار دادن احساسات عمومی، پیچیدگی مسائلی را که جنایت پیشگی ایجاد می کند پنهان ساخته و غالبا دیدگاهی جهت دار و مانوی(تقلیل موضوع به دوگانه خوب و بد- مترجم) از این موضوع را پیشنهاد می کنند. به همین دلیل باید از مرزها و خطرات این دوگانه سازی و استفاده ابزاری از آن آگاه و هوشیار بود، به نظر می رسد که احساسات متعادل ایجاد شده بدلیل جنایت هایی که بوسیله رسانه ها پوشش و انتشار داده می شوند، بتوانند جایی را برای اندیشه های فردی و جمعی باز کنند و نگاه های انتقادی ما را دائما به زیر سوال بکشند.
"مارک دوترو"، « وحشت آفرینی کلیشه ای»
به طور کاملا طبیعی، ورود "مارک دوترو" به صحنه وحشت آفرینی کلیشه ای بود. در انتظار غولی بودند، و بنابراین برای اطمینان دادن به ما، او را به لحاظ فیزیکی غول آسا می خواستند؛ نمی دانم شاید با چشمی در میان پیشانی، دندانهای دراکولا، دست های عضلانی. اما نه، چیزی که نگران کننده است، این است که او عادی است، بی رحمانه عادی. خلاصه، او به شکلی نا مشخص به شما و به من شبیه بود[3].» در عرصه رسانه ای، دیگر عامل جنایت نمی تواند شبیه به انسان عادی باشد و در زیر فشار نشانه ها، تصورات و گفتمان هایی که وی را بمباران می کنند، او «شیطان»، «حیوان وحشی» و «غول» است. اکنون در نهایت وحشت آفرینی، غول جنایتکار می تواند تمامی ویژگی های ترسناکی را داشته باشد که راز وحشتناک «طبیعت انسانی» در خود گرد می آورد. دیوی که به این ترتیب ساخته امکان برپایی سدی کاملا غیر قابل عبور بین جانی و مابقی جامعه را فراهم می آورد. به این ترتیب جانی، بعنوان فردی متفاوت، می تواند محل تمرکز تحقیر و طرد گروه بی شماری از مردم باشد و اتحادی حول خواسته های ضروری تر حفاظت، امنیت و مجازات بوجود آورد.
"سیلوی شاله-کورتین"
(Sylvie Châles-Courtine)
جامعه شناس، مدرس – محقق در "مرکز بینارشته ای پژوهش عملی در عرصه تنبیهی، آژن".
برگردان : محمد باغی
نظر شما